سفارش تبلیغ
صبا ویژن

عرفان

نوشتن در این باره به معنای آن نیست که این راه رفته و یا به دانش های آن دسترسی یافته باشد. گاه نوشتن برای رفتن و به معنای آن است، گاه تلاشی برای شناخت و یافتن می باشد و گاه دیگری راه است؛ به این معنا که اگر انسان بخواهد درچیزی اندیشه و تفکر کند نیازمند گفتن و نوشتن است. برخی می گویند که تفکر چیزی جز نوشتن و گفتن نیست. پس تفکر و اندیشیدن بدون آن دو امکان ناپذیر است. تفکر امری انتزاعی است که با نوشتن و گفتن وجود و تحقق خارجی می یابد. بنابراین نباید انتظار داشت کسی که درباره چیزی می نویسد از آن به تمام و کمال برخوردار است و می خواهد دانشی یافته و یا آگاهی دریافته ای را انتقال دهد؛ چون همان اندازه که این ممکن است آن دیگری نیز محتمل است. البته هر چند که گفتن و نوشتن بهترین راه انتقال دانش و آگاهی است ولی به طور لزوم هر گفتن و نوشتنی به این منظور انجام نمی شود.
از سوی دیگر، عرفان به معنای واقعی آن، بیرون از دایره مفاهیم و الفاظ است تا بتوان آن را با اموری از این دست منتقل کرد. عرفان شناختی حضوری و شهودی است که بیرون از دایره این روش ها و راه‌هاست. عرفان را نمی توان از علوم و دانش ها و شناخت های حصولی و اکتسابی دانست تا بتوان آن را در قالب و شکل لفظی و عبارات انتقال داد. اگر بخواهیم برای آن مثالی داشته باشیم، بهترین نمونه به تقریب به ذهن، شناخت آدمی از وجود خود و درک وی از درد و عشق و محبتی است که در خود احساس می کند و می یابد. عشقی است که آدمی در خود می یابد که نه از جنس الفاظ است و نه قابل انتقال به دیگری می باشد، مگر آن که فرد آن را چشیده و یا یافته باشد. به یک معنا، عشق از امور چشیدنی‌ها است و نه از امور شنیدنی‌ها و یا دیدنی‌ها.
بنابراین نوشتن و یا گفتن از عرفان، تنها تلاشی است تا مزه حلوای تنترانی به زبان بی زبانی بیان شود. این تلاش به دو منظور و هدف انجام می شود: نخست تا امکان اندیشیدن در این مقوله فراهم آید؛ و دیگر آن که انگیزه ای شود تا انسانی در این راه گام بردارد و در وادی عمل عرفانی در آید. شنیدن الفاظ و مفاهیم و معانی عرفانی می تواند مساله عرفان را از مساله مجهول مطلق بودن بیرون آورد تا امکان پرسش ویا تلاش برای پاسخ عملی برای خواهان آن فراهم آید. به این معنا که مجهول مطلق، از آن جایی که نمی تواند به عنوان یک خواسته و مقصد و مقصود انسانی قرار گیرد و یا حتی به عنوان پرسش و مساله در ذهن آدمی خودنمایی کند. از این رو، نیازمند شناخت اجمالی و خاکستری رنگی است که این شناخت اجمالی با این الفاظ و مفاهیم و معانی پدیدار می شود و موجب می شود تا این مسایل عرفانی به عنوان یک نشانه پرسش برای آدمی مطرح شود و یا برخی دیگر را به سوی رسیدن و دست یابی به آن به تلاش وادارد. شنیدن احوالات و مقامات عارفان و داستان های زندگی ایشان این کم ترین فایده و اثر را دست کم دارد که برخی را بیدار و برخی دیگر را هوشیار نماید و برای گروهی نیز فرصتی فراهم آورد تا دست کم آن را در بوته احتمال و امکان ندهند.
این الفاظ و معانی و مفاهیم هرچند که عرفان نیستند و در حقیقت اسم الاسم می باشند و نه عین آن، ولی کمک می کنند تا همانند اسمای الهی که کمک می کند تا ما با واقعیت وجودی خداوند آشنا شویم ، تا با حقیقت و واقعیت عرفان آشنا شده و به آن نزدیک گردیم.
کوشش بر این است تا آن چه را دیگر استادان این هنر گفته و نموده اند، در قالب الفاظ فارسی بیان کنم تا هم برای نفس یادآوری و برای دیگران آشنایی باشد.